خلاصه کتاب اصل گرایی

اصل گرایی :
کتاب اصل گرایی اثر گرگ مک کیون یکی از پرفروش ترین کتابهای آمازون و نیویورک تایمز است که در سال 2014 در حوزه بازدهی عملکرد و راندمان فردی نوشته شده است .

با خواندن اين كتاب، كمد شلخته زندگي و شغلتان را سر و سامان دهيد. در این کتاب، یاد میگیرید آنطور که واقعاً دوست دارید زندگی کنید، نه آن طوری که دیگران از شما توقع دارند. روشی را به شما میآموزد تا در هر دو قلمروی شخصی و حرفهای کارآمدتر، بهرهورتر و مؤثرتر باشید. روشی نظاممند را برای تشخیص موضوعات مهم، حذف موضوعات غیرمهم و انجام هر چه راحتتر کارهای ضروری را به شما آموزش میدهد. بهطور خلاصه، به شما میآموزد تا روش پیگیری منضبط انجام کارهای کمتر را در همهی حوزههای زندگیتان بهکار بگیرید. اصلگرا بودن از نظر این کتاب یعنی چیزی را در کمترین زمان به بهترین شکل به منصهی ظهور برسانید.
فصل اول اولویت بندی
اولویت بندی :
اگر زندگی تان را اولویت بندی نکنید، یکی دیگر اولویت بندی اش می کند .

اولویت بندی کارها و اهداف زندگی مان آنقدر بدیهی و پیش پا افتاده است که اغلب آدم ها جدی اش نمی گیرند و همین نکته ی ظریف می شود تفاوت بین انسان های موفق و آدم های ناموفق .
در زندگی نمی توان از میان انبوه خواستهها، همه چیز را خواست و به همهی آنها رسید. متاسفانه بسیاری از افراد تصور میکنند که انسان در طول عمر خود به قدری زمان و انرژی دارد که میتواند به همهی خواستههایش برسد؛ و رفته رفته کار کردن زیاد ممکن است احساس بیمصرفی و بیفایده بودن در فرد ایجاد کند. یا این که به قدری سرش شلوغ شود که بهرهوری گذشته را نداشته باشد.
گاهی هم انسان ها در یک فرایندی قرار می گیرند که ناخواسته دچار فرع گرایی می شوند. نویسنده این فرایند 4 مرحله ای را تناقض موفقیت می نامد که شامل مراحل زیر است :
- #1 تلاش هایش در زمینه ای خاص به موفقیت منجر می شود.
- #2 می شود فلان آدم خوب با تجربه که همیشه در دسترس است و گزینه ها و فرصت های بیشتر به او پیشنهاد می شود .
- #3 گزینه ها و فرصت های بیشتر منجر به صرف زمان و انرژی بیشتر و از آن بدتر موجب توزیع تلاش هایش می شود .
- #4 از موضوعی که وقتی سرش خلوت بود، اولویت اولش بود غافل شده و کمتر روی آن متمرکز می شود.
رویکرد فرد اصل گرا در این موقعیت ابتدا بررسی و ارزیابی انتخابها و فعالیت هاست . سپس شروع به حذف بی رحمانه ی گزینه هایی می کند که در مسیر هدفش نقشی ندارند و در نهایت در فاز اجرا نیاز به سیستمی دارد که فعالیت های مهم را به راحت ترین شکل ممکن عملیاتی کند .
تفاوت فرد اصل گرا و فرع گرا در پاسخ دادن به سه سوال زیر خلاصه می شود :
فرع گرا
- چه چیزی ؟ همه چیز
- چرا ؟ چون محبوب است
- کِی؟ همین الان
اصل گرا
- چه چیزی ؟ موارد درست
- چرا ؟ دلایل درست
- کِی؟ زمان درست
ویدیوی زیر از سرویس یوتیوب برای شما انتخاب شده است که به شکل اینفوگرافیک مغز اصلی این کتاب را برای شما به نمایش در می آورد. احتمالا برای مشاهده ی آن نیاز به فعال کردن VPN دارید .
بنابراین یک فرد اصل گرا، این که همه چیز مهم است و می توانم هر دو را باهم انجام دهم را کنار می گذارد و این باور را دارد که من انتخاب می کنم فقط چند کار را واقعا مهم هستند را انجام دهم و می داند که از پس هر کاری بر می آید ولی نمی تواند همه ی کارها را با هم انجام دهد .
فصل دوم انتخاب
انتخاب:
یک نعمت خیلی بزرگ برای ما انسان ها، توانایی انتخاب کردن ماست. هر آنچه که انسان بخواهد مختار است که آنرا انتخاب کند اما متاسفانه اغلب ما این توانایی را فراموش کرده ایم.
وقتی این توانایی را فراموش می کنیم، درماندگی را یاد می گیریم . درماندگی آموخته شده چیست ؟ مقاله ای کامل در خصوص این مبحث در سایت داریم که به بررسی آزمایش مارتین سلیگمن می پردازد. برای دسترسی به مقاله روی لینک زیر کلیک کنید :
- https://alifa.ir/learned_helplessness/
اما یک اصل گرا خود را مسئول همه ی اتفاقات زندگی خود می داند و برای بهتر کردن شرایط شخصا اقدام می کند. در واقع همیشه خودش انتخاب می کند که چه راهی را باید طی کند .
فصل سوم تشخیص
تشخیص :
در این مرحله باید یاد بگیریم که از انبوه انتخاب ها، معدود چیزهای با اهمیت را از دنیای موارد کم اهمیت و بی اهمیت تشخیص داده و فقط به سراغ آنها برویم . در این میان حتی به گزینه های خوب هم باید نه گفت ! و فقط به سراغ انتخاب های عالی رفت .
اصل گرایی وقت مناسبی برای تشخیص امور به شدت با اهمیت زندگی خود می گذارد تا کمتر کار کند
برای یک فرع گرا تقریبا همه چیز مهم بوده و همه فرصتها باهم برابرند اما یک اصل گرا برای تشخیص موارد حیاتی و غیر حیاتی زمان می گذارد و برای وی تقریبا همه چیز غیر مهم و غیر حیاتی است .
فصل چهارم موازنه
موازنه :
بعد از مرحله تشخیص بین موارد با اهمیت هم باید برای گزینه ها غربال انجام دهیم تا به گزینه ی اصلی تری دست پیدا کنیم . مثلا برای انتخاب شغل از بین گزینه ی تعطیلات بیشتر یا حقوق بیشتر یکی را باید انتخاب کنیم. یا معمولا برای ساخت یک اثر هنری ، بین آماده شدن سریع تر یا داشتن کیفیت بالاتر یکی را باید انتخاب کنیم. در این موارد داشتن هر دو گزینه با هم ممکن نیست . باید هر دو گزینه را وزن کرده و بهترین را انتخاب کنیم . در این موارد به جای اینکه بگوییم “چه چیزی را باید کنار بگذارم؟ ” بهتر است به این فکر کنیم که “چه کاری را می خواهم با تمام نیرو انجام دهم.”
دیدگاه یک فرد فرع گرا اینگونه است که می توانم همه کارها را انجام دهم و از خود می پرسد که حالا چطور همه را باهم انجام دهم ؟
اما یک فرد اصل گرا از خود این پرسش را دارد که چه موازنه ای می توانم انجام دهم و اینکه روی کدام گزینه می توانم تمام نیروی خود را بگذارم .
فصل پنجم فرار
فرار:
این به محیا کردن زمان ها و مکان هایی عاری از هر گونه ابزارهای حواس پرت کننده اشاره می کند و توضیح می دهد که در دسترس نبودن چه مزایایی دارد و تا چه میزان به رشد ما کمک می کند .
مثلا نویسنده پیشنهاد می کند که اول صبح به سراغ ادبیات غنی از جمله قرآن کریم و ترجمه تفسیری آن برویم نه اخبار یا مطالعه شبکه های اجتماعی و مطالب کم سطح و کم عمق .
دیدگاهتان را بنویسید